چه حقیر و چه خوارند انسانهای پستی که گرگند در پوست میش.
چه زیبا سروده است فریدون ایل بیگی:
بیهوده می گوئید:
-با تو آشنائیم.
من با شما ؟
-فرسنگها از هم جدائیم
با اینهمه درهای باز آشنائی.
ای ناشناسان!
هر نوشخند مهرتان نیشی به جانم می فشاند
هر کلمهء گفتارتان زهری به خونم می چکاند
باور کنید
باور کنید:
از من جدائید.ای ناشناسان !
من رنجهای ناشناسی می شناسم
- کان باشما بیگانه باشد جاودانه -
من آسمان را با نگاه دیگری کردم نظاره.
ای ناشناسان !
من با همهِ تان آشنایم
هرگز بغیر از آن نئید
که می نمائید .
پیوسته غیر از آن منم
که می نمایم.
ای نا شناسان !
بیهوده می گوئید ، هرگز باورم نیستهرگز شما بامن نخواهید آشنا شد.
- یا شور و شوق آشنائی در سرم نیست.
ای ناشناسان !من باشما ؟...
- فرسنگها از هم جدائیمبا اینهمه درهای باز آشنائی .
وبه دغل دوستان گرد شیرینی عرض کنم معلم شهید میفرمایند:
اگر قادر نیستید خود را بالا برید لااقل مانند سیبی افتاده باشید شاید اندیشه ای را بالا ببرید
سلام مسعود جان
به قول اون احمقی که می گفت به قول من و شما و افلاطون و مولانا... حالا شما هی بگو تا منفعتشون در کاره کو گوش شنوا.همین قلم زیبا و بی پروای شما ... درآورده...
شاد باشی وسلامت
...............