کِلکِ افسون

توانمندی و قدرتِ هنر از محدودیت زاده می شود و در آزادی می میرد.

کِلکِ افسون

توانمندی و قدرتِ هنر از محدودیت زاده می شود و در آزادی می میرد.

حکایت مرد آهنگر واعتقاد به خدا

آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا" به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟
آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:

وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار!


صبر داشته باش وعجله نکن تا خدا بهترین ها را به تو هدیه کند.


از من نپرس خونه ام کجاست ......

.......

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است


موسی جلودار است و نیل اندر میان است


.....


گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم


حکم جلودار است سر در پیش داریم....




           گاه سفر آمد برادر! ره دراز است

                     

                             پروا مکن بشتاب، همت چاره‌ساز است










          فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید


                      تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید









چه بر سر ایرانمون داره میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چه غریبانه و چه با شکوه




چه غریبانه و چه با شکوه بودند لحظه های به پرواز در آمدنت.

این بار نیز غریبانه و باشکوه به پرواز در آمدی.

تو زنده ای چون در دل ملت زنده ای،ملت زنده است

چون تو در قلبشان جای داری.

                         << ناصر خان روحت شاد و یادت گرامی باد >>